پارسازیباترین تبسم پارسازیباترین تبسم ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
گنجینه خاطرات پارسا گنجینه خاطرات پارسا ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
بهاربهار، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

پارسا وبهاردهقانی،تمام زندگی ما

من مامان دوتا فرشته هستم خدایا حالا که منو لایق مادر این دوتافرشته دونستی همینطور هواشونو داشته باش

احوال مامانی

الان بهار تقریبا یک ماهه به دنیا اومده که من این مطلب میزارم این روزا خیلی واسه م سخت میگذره چون بهار نیاز داره مدام شیرش بدم و دل درد داره و من باید مدام بغلش کنم و قدرت مکیدنش کمه و مجبورم مدام شیرش بدم از اونور هم شما پارسای گلم خیلی به من وابسته ای تمام کارهاتو من میکردم الان دارم میبینم که اون پارسای شاد من نیستی چون توجه من بهت کمتر شده امروز قرار بود باهات بیام پارک اما بابایی گفت بهار سرمامیخوره و شما خیلی ناراحت شدی اما بازم پذیرفتی که با عزیز جون بری خداجون فقط از خودت کمک میخوام بهم توانایی بده که از پس این مسیر سخت بگذرم الان واقعا در مقابل ناراحتی تو عشق مامانی خورد میشم کاش میتونستم کاری کنم که دوباره صدای خنده های بلندت ...
25 بهمن 1397

روز زایمان،تولد بهار کوچولو

ساعت شش صبح با بابا و عزیز جون به بیمارستان امام رضا رفتیم ساعت شش ونیم صبح منوواسه اتاق عمل آماده کردن و یک ربع به هفت به اتاق عمل رفتم خیلی هوا سرد بود منم ترس و استرس تمام وجودمو گرفته بود صبح قبل از اومدن به بیمارستان کلی داداشی بوسیدم و داداشی خواب بود باباجون اومد پیش پارسا و من با کلی ترس و دلتنگی به بیمارستان اومدم ، ساعت هفت خانم دکتر اومد و بهار کوچولو هفت و ده دقیقه صبح دنیا اومد و من ساعت هفت وپنجاه دقیقه هوش اومدم و ساعت هشت ونیم انیس اومد تو اتاق ریکاوری و منو برد بالا دیدم مامان و خاله ایران پیش بهار هستن و بهار در حال نق زدن و شروع کرد به شیر خوردن....در اون لحظه خانواده چهارنفری مون احساس کردم عجب حس شیرینی ، راستی از ع...
19 بهمن 1397
1